اهداف نمایش خلاق59
اهمیت نمایش خلاق60
تفاوتهای نمایشخلاق با نمایش و تئاتر62
شرایط ایجاد نمایش خلاق63
بررسی پژوهشهای پیشین65
پژوهشهای داخل کشور65
پژوهشهای خارج از کشور69
فصل سوم روش اجرای پژوهش75
مقدمه76
طرح پژوهش76
جامعه آماری76
روش نمونهگیری و حجم نمونه76
ابزار پژوهش77
خرده مقیاسها78
اعتبار و روایی پرسشنامه78
فصـل چهارم تجزیه و تحلیل دادهها80
مقدمه81
بخش اول: آمار توصیفی81
بخش دوم: آمار استنباطی90
فصل پنجم بحث و نتیجهگیری95
مقدمه96
محدودیتهای پژوهش103
پیشنهادات کاربردی103
پیشنهادات پژوهش103
منابع و مراجع105
منابع105
پیوستها118
فهرست جداول
در این سایت فقط تکه هایی از این مطلب با شماره بندی انتهای صفحه درج می شود که ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت کلمات به هم بریزد یا شکل ها درج نشود
شما می توانید تکه های دیگری از این مطلب را با جستجو در همین سایت بخوانید
ولی برای دانلود فایل اصلی با فرمت ورد حاوی تمامی قسمت ها با منابع کامل
جدول 41: شاخصهای آمار توصیفی نمرههای عزتنفس کلی در مرحله پیش آزمون و پس آزمون81
جدول 42: شاخصهای آمار توصیفی نمرههای عزتنفس اجتماعی در مرحله پیش آزمون و پس آزمون83
جدول 43: شاخصهای آمار توصیفی نمرههای عزتنفس خانوادگی در مرحله پیش آزمون و پس آزمون85
جدول 44: شاخصهای آمار توصیفی نمرههای عزتنفس تحصیلی در مرحله پیش آزمون و پس آزمون86
جدول 45: شاخصهای آمار توصیفی نمرههای عزتنفس جسمی در مرحله پیش آزمون و پس آزمون87
جدول 46: نتایج آمار تی گروههای مستقل جهت بررسی تفاوت میانگینهای عزتنفس و خرده مقیاسهای آن در مرحله پیشآزمون89
جدول 47: نتایج آزمون F لوین جهت بررسی برابری واریانس ها90
جدول 48: نتایج آزمون باکس به عنوان پیش فرض مناسب بودن مدل91
جدول 49: نتایج آزمون کواریانس برای محاسبه اثرات بین آزمودنیها در دو گروه کنترل و آزمایش91
جدول 410: مقایسه جفتی گروهها در متغیرهای وابسته93
فهرست نمودارها
نمودار 41: میانگین نمرات عزتنفس کلی در دو گروه آزمایش و کنترل در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون82
نمودار 42: میانگین نمرات عزتنفس اجتماعی در دو گروه آزمایش و کنترل در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون84
نمودار 43: میانگین نمرات عزتنفس خانوادگی در دو گروه آزمایش و کنترل در دو مرحله پیش و پس آزمون86
نمودار 44: میانگین نمرات عزتنفس تحصیلی در دو گروه آزمایش و کنترل در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون87
نمودار 45: میانگین نمرات عزتنفس عمومی(جسمی) در دو گروه آزمایش و کنترل در دو مرحله پیش و پس آزمون88
1 فصل اول
2 کلیات پژوهش
مقدمه
انسان قصه و نمایش را ساخت و حال نوبت قصه و نمایش است که آدمی را بسازد (آقاعباسی، 1386). دوره نوجوانی در زندگی انسان از اهمیت خاصی برخوردار است. اهمیت آن مربوط به بحرانهای مختلفی است که در این زمان برای انسان به وجود میآید. در این دوره به علت کم تجربه بودن نوجوانان، مسأله تصمیمگیری مشکل میشود، برای جبران این ضعف، پدر، مادر و مربی با جلب کردن، نظر نوجوانان به خود، علاوه بر بالا بردن میزان اعتمادبهنفس آنها نسبت به خودشان میتوانند بر میزان اعتماد به نفس شان نیز بیافزآیند. کمبود اعتماد به نفس، بیانگر ترس واضطراب درونی است. به همین دلیل نوجوانان ناگهان درونگرا میشوند و در خود فرو میروند، و احساس ترس از شکست و مسخره شدن درآنها شکل میگیرد و ممکن است تمام وجودشان را در برگیرد (اکبری، 1387). دوران کودکی دشوارترین دوره حیات انسان از جهت تربیتی است و وقتی به کودکان و نوجوانان گوش بسپاریم و آنان را جدی بگیریم و مراقبشان باشیم عزتنفس آنان تقویت میشود زیرا با عشق و حمایت هر انسانی احساس ارزشمند بودن میکند. بنابراین اگر کودکان در محیطی رشد کنند که احساس حمایت و عشق را دریافت نکنند اعتماد به نفسشان کاهش مییابد و به تدریج در مورد تواناییهای خود تردید میکنند. چنین میپندارند که تصمیمگیری و برنامهریزی با مشکل مواجه میشوند. افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند در ارائه عقایدشان به دیگران دچار اضطراب میشوند (شفیع آبادی و ناصری، 1386). در سالهای اخیر قصهدرمانی بهعنوان یکی از فنون روان درمانی پویشی به ویژه در بازی درمانی جایگاه خاصی پیدا کرده است. قصهدرمانی راهبردی است که کودکان را برای رویارویی مثبت با هراسها و اضطرابهای ناشی از سوء رفتار در قالب داستانها آماده میسازد و به گونهای غیرمستقیم و جذاب در اضطراب آنها تغییراتی ایجاد میشود تا به گونهای عزتنفس (احترام به خود) آنها تقویت شود (ولیزاده، 1388).
بیان مساله
برای انسان هیچ حکم ارزشی، مهمتر از داوری او در مورد خودش نیست، ارزشیابی از خویشتن قطعیترین عامل در روند رشد روانی اوست. ارزشیابی از خویشتن و داشتن احساس خوب در مورد خودش در جریان فکری، احساسی، عاطفی، ارزشی و هدفهای کودک است. عزتنفس مفهومی است که میتوان آن را به صورت ارزشی که ما برای خود قائل هستیم تعریف کرد و معمولا با احساس خود ارزشمندی مترادف است. عزتنفس و مفهوم خود قابل تغییرند اما اغلب تغییر آنها بدون تلاش جمعی مشکل است (بیابانگرد، 1385). راجرز عزتنفس را عبارت میداند از ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویشتن خود (شاملو، 1387).
معنای عزتنفس از دو بخش مرتبط به هم تشکیل میشود:
1. داشتن احساس اطمینان در برخورد با چالشهای زندگی، باور خود به توانمندی، توانایی فکر کردن، درک کردن و انتخاب و تصمیمگیری.
2. داشتن احساس صلاحیت برای خوشبخت شدن احترام به خود یا حرمت نفس به خود و به خود حق بدهیم که زندگی کنیم و شاد باشیم. احترام کلمه زیبایی است که فکر و احساس ما را در مورد مسائل و یا آدمهای دوست داشتنی و خوب نشان میدهد (بیابانگرد، 1385).
احترام به خود، به کودک کمک میکند تا سرش را بالا بگیرد و از خودش خرسند و راضی باشد. شجاعت و جسارت انجام کارهای جدید را داشته باشد و اگر چه سعی میکند کمتر اشتباه کند اما به کمک دیگران آموخته و تجربه کرد که وقتی هم اشتباه میکند دنیا به آخر نمیرسد و نباید این احساس و احترام به خود را از دست بدهد. اکثر صاحب نظران برخورداری از عزتنفس را به عنوان عامل مرکزی و اساسی در سازگاری عاطفی، اجتماعی فرد می دانند (درستان، 1387). ابتدا روانشناسان و جامعه شناسان از جمله ویلیام جیمز و هربرت مید و چالز کولی بر اهمیت عزتنفس مثبت تاکید داشته و نتیجه گرفتهاند که عزتنفس ارزیابی مثبت از خود با شادکامی و کارکرد مفید فرد رابطه متقابل دارد. در پی مطالعاتی که توسط الیسون انجام شده مشخص گردید که از دست دادن حس کنترل و ایجاد نارضایتی فردی کودکانی که دارای اعتماد به نفس پایین هستند تواناییهای خود را دست کم میگیرند و مدام در ذهن خود این جمله را تکرار میکنند”که من نمیتوانم” و احساس میکنند که دیگران ارزشی برای آنها قائل نیستند، احساس ناتوانی میکنند، به آسانی تحت تاثیر احساس خشم، تلقین قرار میگیرند و دامنه محدودی از عواطف و احساسات را نشان میدهند. آرزو دارند کس دیگری باشند، احساس بیارزش بودن میکنند، اغلب به هنگام برخورد با وظایف مشکل یا جدید گریه میکنند، از خود به طور منفی یاد میکنند، خود ویرانگر هستند و از نظر ظاهری سرو وضع مرتبی ندارند، تصمیمگیری برایشان مشکل است، نسبت به آینده بدبین هستند. (آقاجاری، 1386).
مطالعات نشان میدهد که عزتنفس از طریق واکنش دیگران به صورت آینه خود ما در کودکان شکل میگیرد و همچنین مقایسه با دیگران صورت میگیرد بهترین روش برای استفاده و بالا بردن عزتنفس در کودکان استفاده از قصه و همچنین نمایش است. از میان روانشناسان قرن بیستم نخستین کسی که به اثرات نمایش در ذهن و ضمیر بازیگری پی برد مورنو1 بود او به این اصل رسید که از هنر نمایش برای بروز فشارها و تضادها و همچنین عقدهگشایی و تخلیه هیجانی به راحتی میتوان استفاده کرد. او در سالهای 1920 تحت تاثیر روانکاوی، سایکودرام را پایهریزی کرد و رشد داد در دهه 1960 میلادی در اثر موضوعات اجتماعی در اروپا وآمریکا نمایش دراین ممالک روی دیگر به خود گرفته و سایکودرام نیز به پیشرفتهایی نائل آمد و آن را نمایشدرمانی گفتند. در حال حاضر در آمریکا و انگلستان نوعی از روانکاوی پا گرفته که مبتنی بر تغییرات پی در پی ابهام، درک مستقیم، بازی، شک و تغییر نقش است (اشکانی و حقشناس، 1383). هدف نمایش خلاق تعلیم و تربیت همراه با سرگرمی و مشارکت است. این بهترین نوع تعلیم و تربیت است که همراه با توجه و خلاقیت که هدفهای دیگر نمایش خلاق است. در نمایش کودکان اندیشهها احساسها و اعمالشان را برای یکدیگر اظهار میکنند (آقاعباسی، 1381).
اهمیت و ضرورت پژوهش
عزتنفس و مقوله خودارزشمندی از اساسیترین عوامل رشد مطلوب شخصیت کودکان و نوجوانان است. برخورداری از اراده و اعتماد به نفس قوی، قدرت تصمیمگیری، ابتکار و خلاقیت، نوآوری، سلامت فکر و بهداشت روانی، رابطه مستقیمی با میزان و چگونگی عزتنفس و احساس خودارزشمندی فرد دارد. امروز در اصلاح و درمان بسیاری از اختلالات شخصیتی، رفتاری کودکان و نوجوانان نظیر کمروئی و گوشهگیری، لجبازی و پرخاشگری، تنبلی و کمکاری به عنوان اولین یا مهمترین گام ارزیابی و پژوهش احساس عزتنفس، تقویت اعتماد به نفس و مهارتهای فردی و اجتماعی آنان میپردازند. برای اینکه کودکان و نوجوانان بتوانند از حداکثر ظرفیت ذهنی و توانمندیهای بالقوه خود بهرهمند شوند میبایست نسبت به خود و محیط اطراف و انگیزهای غنی برای تلاش برخوردار شوند. بدون تردید نوجوانانی که دارای احساس خود ارزشمندی و عزتنفس قابل توجهی هستند نسبت به همسالان خود در شرایط مشابه پیشرفت تحصیلی و کارآمدی بیشتری از خود نشان میدهند و نیز از ویژگیهای صاحبان تفکر واگرا و افراد خلاق داشتن اعتماد به نفس و احساس خودارزشمندی بسیار بالاست. لذا پرورش احساس عزتنفس در کودکان و نوجوانان از مهمترین وظایف سرپرستان کودک (خانواده و دستاندرکاران تعلیم و تربیت) است (آقاجاری، 1386). قصهگویی یک شیوهی تدریس است. اکنون براساس تجربیات و آزمایشهای انجام شده، تدریس را به شیوههای مختلف میتوان انجام داد، شیوههای که فعالسازی و درگیر کردن فراگیران در آنها یکی از اصول کلی است. در میان چندین شیوهی موجود، شیوهی قصهگویی، نقش جایگاه ویژهای دارد (فضلیخانی، 1382).
ضرورت این مسأله ازآنجا ناشی میشود، کودکانی که دارای عزتنفس پایین هستند، چون از خود تصویر منفی دارند بر دیگر عملکردهای آنان اثر می گذارد. کودکان با عزتنفس پایین شکست خود را به فقدان توانایی نسبت میدهند این نوع نسبت دادنها ناسازگارند و باید آنها را تغییر داد. به عبارتی می باید اهمیت تلاش و ارتباط آنرا با کسب موفقیت به آنها آموزش داد تا بتوانند با اعمال بیشتری نائل شوند. برخورداری از اراده و اعتماد به نفس قوی، قدرت تصمیمگیری، ابتکار، خلاقیت، نوآوری سلامت فکر و بهداشت روانی رابطه مستقیمی با میزان و چگونگی عزتنفس و احساس خودارزشمندی فرد دارد. کودکان باید بتوانند از حداکثر ظرفیت ذهنی و تواناییهای بالقوه خود بهرهمند شوند (آقاجاری، 1386). قصهگویی سازگاری افکار و عواطف را موجب میشود و اطلاعاتی در مورد اشخاص و دنیای اجتماعی ارائه میدهد. یک ششم از حجم قرآن، قصه برآورد شده است و در فرهنگ مشرق زمین نیز رسمی کهن وجود دارد که دانایی و حکمت را به کمک قصههای تعلیمی به دیگران منتقل کنند (کاظمیپور، 1380). افلاطون نیز بخشی از کتاب مشهور خود، یعنی جمهوریت را به بیان، اهمیت قصه برای تربیت و آموزش ارزشهای اخلاقی کودکان و نوجوانان اختصاص داده است (رحماندوست، 1377).
از طریق قصهگوئی و نمایشخلاق توجه به کودکان بیسرپرست و شناخت روشدرمانی، کاربردی و مناسب جهت جبران اثر بیسرپرستی بر افزایش عزتنفس.
توجه دادن به کودکان بیسرپرست به حقوق خود و احترام به حقوق دیگران.
افزایش عزتنفس کودکان بیسرپرست در جهت جلوگیری از پیامدهای آتی کودکان با عزتنفس پایین.
مهمترین عامل در افزایش عزتنفس فرد گسترش آگاهی او نسبت به تواناییها و استعدادهای عامل در افزایش عزتنفس فرد گسترش آگاهی او نسبت به تواناییها و استعدادهای خویش است (کریمی، 1383).
اهداف پژوهش
تعیین اثربخشی قصه درمانی همراه با نمایش خلاق بر عزتنفس کلی کودکان بیسرپرست.
تعیین اثربخشی اثر قصه درمانی همراه با نمایش خلاق بر عزتنفس اجتماعی کودکان بیسرپرست.
تعیین اثربخشی اثر قصه درمانی همراه با نمایش خلاق بر عزتنفس خانوادگی کودکان بیسرپرست.
تعیین اثربخشی اثر قصه درمانی همراه با نمایش خلاق بر عزتنفس تحصیلی کودکان بیسرپرست.
تعیین اثربخشی اثر قصه درمانی همراه با نمایش خلاق بر عزتنفس جسمی کودکان بیسرپرست.
فرضیههای پژوهش
قصهدرمانی همراه با نمایش خلاق درعزتنفس کلی کودکان اثر دارد.
قصهدرمانی همراه با نمایش خلاق درعزتنفس اجتماعی کودکان اثر دارد.
قصهدرمانی همراه با نمایش خلاق در عزتنفس خانوادگی کودکان اثر دارد.
قصهدرمانی همراه با نمایش خلاق درعزتنفس تحصیلی کودکان اثر دارد.
قصهدرمانی همراه با نمایش خلاق درعزتنفس جسمانی کودکان اثر دارد.
تعریف مفاهیم
تعریف نظری عزتنفس: عزتنفس به قضاوت شخصی فرد از ارزش خودش دارد. عزتنفس مجموعه ارزیابیهای فرد از خود و ترکیبی از خودپندارهایی مشخص از خصوصیات و تواناییها میباشد(داگلاس2، 2006).
تعریف عملی عزتنفس: در این پژوهش عزتنفس از طریق پرسشنامهی عزتنفس کوپراسمیت مورد سنجش قرار میگیرد و نمرات حاصل از اجرای این آزمون مبین عزتنفس میباشد.
تعریف نظری قصهدرمانی: قصه یا داستان به نوشته ای اطلاق میشود که فکر نویسنده آن در قالب حکایتی به خواننده عرضه میشود. اعم از اینکه داستان جنبه تخیلی و غیرواقعی داشته باشد و یا اینکه واقعیات زندگی با جامعه تخیل مزین شده باشد (شیبانی، 1385). قصهدرمانی یکی از روشهای موثر در مشاوره با کودکان است، به طوری که آنان میتوانند با احساسها، افکار و رفتارهایی که هنوز قادر به صحبت مستقیم درباره آنها با مشاوره نیستند، مقابله کنند (براون و آگستا- اسکات، 2007).
تعریف عملی قصهدرمانی: بیان شفاهی قصههای تدوین شده توسط آزماینده و بحث و گفتگو با آزمودنیها در مورد محتوای قصه و همچنین ادامه قصه است. در پژوهش حاضر، قصه درمانی به شیوه گروهی در 8 جلسه، هفته ای یک جلسه 90 دقیقه برای 15 نفر شرکت کننده برگزار شد( محتوای جلسه ها در پیوست آمده است ).
تعریف نظری نمایشخلاق: نمایش خلاق ترکیبی از تئاتر و تعلیم و تربیت است. و داناییهای بالقوه انسان را به فعل در میآورد و تفکر در آن هم شهودی و هم منطقی است. در آزمایشگاه نمایش خلاق آدمها بحرانها را میآزمایند، نگرشها و تواناییهای خود را محک میزنند، زندگی را در محیطی امن تمرین میکنند و به طور فیالبداهه به آن عکسالعمل نشان میدهند درست و غلط در آن مطرح نیست. فعالیتی جاری، نمادین و برانگیزاننده است که در زمان حال روی میدهد و بداههسازی در این نوع نمایش اهمیت خاصی دارد (آقا عباسی، 1386).
تعریف عملی نمایشخلاق: شامل اجرای نمایش و مجموعه فعالیتهای خودانگیخته، توسط کودکان، که همراه
با قصه ارائه میشود. در پژوهش حاضر، قصه درمانی به شیوه گروهی در 8 جلسه، هفته ای یک جلسه 90 دقیقه برای 15 نفر شرکت کننده برگزار شد( محتوای جلسه ها در پیوست آمده است ).
کودکان بیسرپرست:
بیسرپرست افرادی که به دلایلی فاقد سرپرست بوده و اجبارا میبایست در محیطی خارج از محیط خانواده زندگی کرده، رشد و پرورش مییابند و همچنین این کودکان در مراکز شبانهروزی تحت پوشش قرار میگیرند( موقر،1383 ).
3 فصل دوم
4 پیشینه پژوهش
مقدمه
هر فرد در طول زندگی خویش به خصوص دوران کودکی نیاز دارد که خود را بشناسد، خود را دوست بدارد و از خود راضی باشد یعنی هرگز خود را موجودی زاید تصور نکند و این پندار غلط را به ذهن خود راه ندهد که دیگران از نعمتهای گوناگون زندگی بهرهمندند و او بیبهره است و همچنین کودک نیازمند است یاد بگیرد که با همسالان و همکلاسان خود چگونه همراهی و همکاری کند و برای خودش مقام و منزلتی میان ایشان به دست آورد (غنی، 1374). ما کودکی خود را با افسانهها و قصههای کودکی به یاد میآوریم، قصهها، بیآنکه آگاه باشیم نطفهها و نهاد شخصیت آینده و سرنوشت ما را پیریزی میکنند. صورت و ظاهر این قصهها شاید به مرور زمان فراموش شوند اما جوهر نمادین آنها همواره در کانون هستی ما حضوری فعال و قدرتمند دارد و میتواند چشمهی خلاقیت و سرزندگی کودک در سالهای آتی زندگی باشد (یثربی، 1375).
همه انسانها آگاهانه یا ناآکاهانه به دنبال راههای بهتر و درستتر زندگی هستند و با مشاهدی هر پدیدهای ارتباطی را بین آن پدیده و بهتر کردن زندگی خویش جستجو میکنند. قصه سرانگشت لطیفی است که مستقیماً بر تکمه این ارتباط فرود میآید و با گفتن اولین کلمات و جملات آن مخاطب راه سرعت خود را کنار قهرمان این ماجرا یا حتی در وجود او مییابد و با او همراه میشود. تلاش میکند، میجنگد و میسازد تا به خود بیاموزد که او همچون قهرمان قصه میتواند از پیش مشکلات احتمالی موجود بر سر راه خود برآید (طاقدیس، 1379).
در این فصل ابتدا به بررسی مبانی نظری متغیرها که شامل (الف) تعاریف نظری از عزتنفس، نمایشخلاق و قصهدرمانی ارائه گردیده و سپس به بیان نظریههای مربوط پرداخته شده و در قسمت (ب) به بررسی پیشینههای پژوهش در داخل و خارج از کشور در ارتباط با موضوع پرداخته شده است.
عزت نفس
تعریف
احساس افراد نسبت به خودشان در برگیرنده آگاهی از اسنادهای روانی و جسمی در خود و از جمله نقش اجتماعی است. چنین خودآگاهی توصیف کننده خودانگاره در فرد است. همزمان با شکلگیری خودانگاره، خودآرمانی نیز در فرد شکل میگیرد. خودآرمانی خواسته ما برای داشتن بالاترین حد ویژگیهای مطلوب، رفتار و مهارت است. مقایسه خودانگاره و خودآرمانی بازتابی از عزتنفس فرد است. سطح اعتماد فرد نسبت به خودش، رضایت کلی از خود و انگیزه برای تجربههای جدید و چالش نمایانگر عزتنفس هستند (آلپی3، 2004).
عزتنفس واقعی دریافت تایید از دیگران نیست بلکه عزتنفس، خوشبینی و واقعگرا بودن دیگران نسبت به ماست. فردی که عزتنفس اش به تایید دیگران بستگی دارد در واقع از عزتنفس پایین برخوردار است و احتمال بیشتری در از دست دادن عزتنفس دارد. عزتنفس، خودبینی، غرور و تکبر، خودشیفتگی و یا تمایل به برتری نسبت به دیگران نیست (مرکز زندگی آگاهانه4، 1382). عزتنفس به قضاوت شخصی فرد از ارزش خودش دارد (داگلاس5، 2006). عزتنفس تعیین میکند آنچه که میتوانیم و نمیتوانیم انجام دهیم میباشد. آنچه تعیین کننده عزتنفس است، شیوه فکری هر فرد نسبت به خودش است. این مفهوم در اثر تجربههای زندگی شکل میگیرد که این تجربهها نیز همان شکستها و موفقیتها، تحقیرهای دیگران، پیشرفتها، واکنش و احترام دیگران نسبت به ما به ویژه در دوران کودکی است. تصویر ذهنی ما از خودمان نیز از همین تجربهها شکل میگیرد. این تصویرها برای ما حکم واقعیت دارند و عزتنفس ما را تشکیل میدهند و همین تصاویر ذهنی به ما میگویند در چه کاری میتوانیم موفق یا ناموفق باشیم (کاسترو6، 2004). منظور از عزتنفس آن است که افراد نسبت به خود چگونه فکر میکنند، چقدر خود را دوست داشته و از عملکردشان راضی میباشند، به خصوص به لحاظ اجتماعی و تحصیلی خود را چگونه احساس میکنند (راس و براه7، 2000). عزتنفس مجموعه ارزیابیهای فرد از خود و ترکیبی از خودپندارهایی مشخص از خصوصیات و تواناییها میباشد عزتنفس افراد تعیین کننده عملکرد آنها در محیط کار و موفقیت در برقراری ارتباط با دیگران است و بالاخره اینکه عزتنفس در تعامل با دیگران، احساس ارزشمندی و خوشحالی ما نقش بسزایی دارد (ریگن8، 2004). در تعریف ما روی دو جنبه ارزیابی و محبت، مثل تمام تعریفهای مفهومی چهار روش برای تعریف عزتنفس داریم:
1. تعریف ساده عزتنفس را بعنوان نگرش ویژه داشتن، که این میتواند جنبه مثبت، شناختی و عاطفی واکنشهای رفتاری شامل میشود.
2. عزتنفس خودی که آرزو میکند یک خود ایدهآل باشد یا خودی که خودش را ایدهآل میداند.
3. بیشتر تمرکز میکند بر پاسخهای روانشناختی یک فرد که نسبت به خود دارد (نگرش به تنهایی).
4. بعنوان یک عمل یا اجزایی از شخصیت فهمیده میشود که در اینجا عزتنفس بخشی از نفس که مرتبط با انگیزه، خود نظمی یا هر دو است (راس و براه، 2000).
به طوری که از تعاریف مختلف عزتنفس استنباط میشود میزان ارزشی که فرد نسبت به خودپندار خود احساس میکند، عزتنفس او را تشکیل میدهد.
تاریخچه عزتنفس
عزتنفس ازجمله مفاهیمی است که در چند دههی اخیر مورد توجه بسیاری از روانشناسان و پژوهشگران قرارگرفته است، اما قدمت تاریخی آن در مباحثی که علما و فلاسفهی تعلیم و تربیت در گذشته داشتهاند نیز به چشم میخورد. در طول هزاران سال گذشته گزارشهای تاریخی، نظرات فلاسفه و اشعار شاعران و افسانهها و داستانها گواه بر این مطلب است که انسان دارای این نیاز است که خودش را جذاب بداند و تمام عملکردهایش را اخلاقی و ارزشمند جلوه دهد. به عنوان مثال در اشعار شاعران نامی ایران مساًله توجه به خود و خود ارزشمندی به وضوح مشاهده میشود. مسالهی عزتنفس و مقولهی خودارزشمندی از اساسیترین عوامل در رشد مطلوب شخصیت کودک و نوجوان است. برخورداری از عزتنفس، قدرت تصمیمگیری و ابتکار، نوآوری و خلاقیت، سلامت فکر و بهداشت روان، رابطهی مستقیمی با میزان و چگونگی عزتنفس و احساس خودارزشمندی فرد دارد. سنین نوجوانی و جوانی از جهات بسیاری حائز اهمیت است و نیاز به استحکام شخصیت و پشتیبانی عاطفی شدیداً احساس میشود (سروریان، 1381).
نظریه های روانشناختی در مورد عزتنفس
نظریه مزلو
مزلو هدف و آرمان اصلی انسان را طبیعت و تقلای او برای به دست آوردن مرتبه والای انسانی و همانا تحقق خویشتن، خودشکوفایی میداند و وی مراتبی را برای دسترسی به این آرمان بصورت سلسله مراتب نیازها تدوین نموده که یکی از آن مراحل ارزش و احساس عزتنفس بیان میدارد که مزلو بنابراین شرط اولیه، دست یافتن به خودشکوفایی ارضای چهار نیازی است که در سطوح پایین سلسله مراتب قرار گرفتهاند و عبارتند از:
1. نیازهای جسمانی یا فیزیولوژیک.
2. نیازهای ایمنی.
3. نیازبه احترام یا نیاز به عزتنفس (خوشدل، 1382).
نظریه روزنبرگ
روزنبرگ خود را متشکل از دو عنصر بررسی کرد -“شخصیت”- که در بردارندهی متغیرهای شناختی است و “عزتنفس” که در برانگیزاننده و در بردارندهی متغیرهای محرک و موثر نفسانی است. متغیر شناختی و یا شخصیت، در بردارندهی معنایی قابل درک و تفسیر است. وی از عزتنفس به عنوان زندگی فلسفی و هدفدار اشخاص (به طورگسترده تفکرات فردی، احساسات و رفتارها) یاد میکند (سروریان، 1381).
نظریه آلپورت
آلپورت خویشتن را منحصر به یک فرد میداند که خود و تمامی مسائل فرد را در بر می گیرد و به عبارتی دیگر او خویشتن را منی که احساس میکنم و میشناسم میخواند. بر اساس دیدگاه آلپورت، تحول آگاهی از خود و رسیدن به خویشتن از هفت مرحله میگذرد. شکست و ناکامی در هر یک از این مراحل به پیدایش مراحل بعدی لطمه میزند، مراحلی که آلپورت ذکر میکند عبارتند از: خود جسمانی، هویت، احترام به خود یا عزتنفس گسترش خود، خود حریف معقول و تلاش اختصاصی. همانطور که اشاره شد، آلپورت در تکوین خویشتن هفت مرحله را بیان میکند که سومین مرحله آن را پدیدار شدن عزتنفس میداند. آلپورت معتقد است این مرحله با احساس غرور کودک در نتیجهی آموختن انجام کارها به طور انفرادی و مستقل همراه است. در این مرحله کودک تمایل دارد، چیزهایی بسازد و به اکتشاف بگذارد، عزتنفس کودک، که در حال شکلگیری است لطمه میبیند و به احساس حقارت و خشم مبدل میگردد (خوشدل، 1382).
نظریه اسمیت
کوپر اسمیت، خویشتنپنداری را عامل بسیاری مهمی در ایجاد رفتار میداند و عقیده دارد افرادی که خویشتن پنداری مثبت دارند، رفتارشان اجتماع پسندتر از افراد که خویشتنپنداری آنها مخفی میباشد. خویشتنپنداری عبارت از عقیده و پنداری است که فرد دربارهی خود دارد. این عقیده و پنداره به تمام جوانب خود یعنی جنبههای جسمانی، عقلانی و روانی فرد مربوط میشود. تصورات انسان درباره هر یک از عوامل فوق، رفتار معین و مشخصی را بوجود میآورد. کوپراسمیت معتقد است خویشتنپنداری بر اثر تعامل بین عوامل زیر حاصل میشود:
الف) پندار والدین درباره فرد.
ب) تصورات و پندار دوستان و همبازیها در مورد فرد.
ج) تصور و پندار معلمان در مورد فرد.
د) تصور و پندار فرد درباره خود.
پنج عامل مرتبط با عزت نفس از دیدگاه کوپر اسمیت عبارتند از:
1. کودک احساس کند که اندیشه، احساس و ارزش او به عنوان یک انسان مورد پذیرش واقع شده است.
2. محدودیتها برای کودک شفاف، منصفانه، غیرظالمانه و قابل مذاکره باشد. به کودک آزادی نامحدود داده نشود. در نتیجه کودک به احساس امنیت خاطر میرسد و مبنایی روشن و مشخص برای ارزیابی رفتار او وجود دارد. در ضمن محدودیتها باید شامل معیارهای به اندازه کافی بالا باشند و با این حال آنقدر نه آنقدر بالا که کودک نتواند به آنان دست یابد. معیارها باید در دسترس باشند.
3. به کودک به عنوان یک انسان احترام گذاشته شود. پدر و مادر از خشونت و تحقیر و تمسخر بر علیه کودک استفاده نکنند. پدر و مادر نیازها و خواستههای کودک را جدی بگیرند و پدر و مادر بخواهند مقررات و قواعد خانوادگی را با محدودیتهای آن با کودک در میان بگذارند. به عبارت دیگر اقتدار بدون استبداد و اقتدارطلبی در کار باشد. پدر و مادر بهتر است به جای مجازات بیشتر به تقویتهای پاداش دهنده و مثبت توجه داشته باشند. به آنچه میخواهند و نه به آنچه نمیخواهند توجه کنند.
4. پدر و مادر معیارهای سطح بالا و انتظارات فراوانی از رفتار و عملکرد کودک دارند. نمیگویند (مهم نیست، سخت نگیر، میگذرد). به جای آن انتظارات و معیارهای خود را محترمانه، از وی خیرخواهی و غیرظالمانه به فرزندشان انتقال میدهند. از کودک میخواهند به بهترین شکلی که میتواند ظاهر شود.
5. پدر و مادر خود از عزتنفس بالا برخوردارند. آنها الگوی باور به توانمندی خود و حرمت نفس هستند. کودک آنچه را که باید مطابق آن ظاهر شود میبیند. با این وجود کوپر اسمیت اذغان میدارد که: (هیچ الگوی رفتاری پدر و مادر که بتوان آن را در مورد همه والدین تعمیم داد وجود ندارد). از این گفته کوپراسمیت به این نتیجه میرسیم که رفتار پدر و مادر به تنهایی رشد روانی کودک را رقم نمیزند (قراچهداغی، 1385).
نظریه ویلیام جیمز
به عقیده ویلیام جیمز9، عزتنفس عبارت است از نسبت تواناییهای واقعی و عینی فرد با آنچه که خواستار رسیدن به آن است و آن را با فرمول ذیل نشان میدهد (سروریان، 1381).
= عزتنفس
بنابراین برای دستیابی “عزتنفس” ثابت افراد ملزم به برقراری چنین نسبیتی هستند، تا بتوانند به ارزشیابی تقریباً ثابت و استواری از”خود”برسند (سروریان، 1381).
عزتنفس از دیدگاه اسلام
در اسلام و متون اسلامی واژهی “عزتنفس” با بیان گوناگونی آمده است، ولی در حقیقت مفهوم واحدی را بیان میکند، واژههایی مانند کرامت نفس، احترام نفس، حریت نفس، نفسات نفس و شرافت نفس به تکرار در روایات و احادیث دیده میشود (اسلامینسبت، 1373). قرآن کریم از نفس به عنوان بزرگترین سرمایه آدمی یاد میکند و نفس را آنقدر ارزشمند میداند که اگر معاملهای صورت گیرد، جز با پروردگار عالم این معامله قرار گیرد، مگر در برابر خالق جهان امیرالمومنین (ع) در نامهای خطاب به امام حسن (ع) که در نهج البلاغه آمده است میفرمایند:
“اکرم نفسک عن کل ذنبه” « نفس خویش را از هر پستی، بزرگ و برتر بدا» (اسلامینسب، 1373).
انسان در مکتب اسلام از کرامت و عزت ذاتی برخوردار است، قرآن کریم ارزشهای متعالی را برای انسان مطرح میکند که همه دال بر برتری کرامت نفس انسان نسبت به بقیه موجودات میباشد. اسلام انسان را، خلیفه خدا بر روی زمین میداند (بقره، آیه 30). اسلام معتقد است که انسان از کرامت و شرافت ذاتی برخوردار است، او آنگاه خویشتن واقعی خود را درک و احساس میکند که این کرامت و شرافت را در خود درک میکند و خود را برتر از پستیها و دنائتها و اسارتها و شهوترانیها بشمارد (اسراء، آیه 7).
حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند:”حاجتهایتان را بخواهید و عزتنفس را از دست ندهید” اگر حاجت خودتان را با دوست و رفیقی مطرح میکنید تا آنجا که شرافتتان، عزتنفستان و سلامت نفستان پایمال نشود، مانعی ندارد. در نهج الفصاحه آمده است: “اطلب الحوائج به عزت النفس” :در طلب نیازها عزتنفس«خود» را حفظ کنید (اسلامینسب،1373).
عوامل موثر در شکلگیری عزتنفس
در شکلگیری و پیدایش عزتنفس، عوامل متعددی از قبیل خانواده، همسالان، معلمان، واکنشهای اجتماعی دیگران، خودواقعی و خودآرمانی نقش دارند.
نقش خانواده در تکوین عزتنفس
میدانیم که نخستین تحریکات و جایگاه اجتماعی شدن کودک،در محیط خانواده انجام میگیرد و روابط کودک با مادر خود، سنگ پایه روابط اجتماعی شدن او است. تحقیقی که مریتز و همکاران (1992) در مورد ارتباط بین ادراکات والد- فرزندی و عزتنفس فرزندان انجام دادند، مشخص کردند هر چه مادران ادراکات بهتر و سازندهتری نسبت به فرزندان خود داشته باشند، فرزندان آنها از عزتنفس بالاتری برخوردار خواهند بود. تحقیق مستندتری انجام گرفت، بوضوح مشخص کرد نه تنها کودکان عادی نمیتوانند خودشان را با رفتارهای نامساعد خانواده وفق دهند، بلکه کودکان تیزهوش هم در چنین موقعیتهایی دچار اغتشاشات فکری- روانی میشوند. کودکی که از نظر تواناییها از خواهر و برادر خود بالاتر است، اگر در خانوادهای که از لحاظ سطح اجتماعی، اقتصادی، نسبتاً پایین است پرورش یابد، از آنجا که در چنین خانوادهای کمتر به نیازها و تواناییها و استعدادهای ویژهی این کودکان کمتر توجه میشود، در نتیجه هیچ همگرایی بین عزتنفس کودک و استعداد و تواناییهای ویژهی وی وجود نخواهد داشت (موریس و فورنت،1993).
افزون بر روابط و رفتار نامساعد خانواده به گونهی دیگر خانواده میتواند عزتنفس کودک دختر و شکلگیری طبیعی آن را به انحراف بنشاند و آن مربوط است به شبکهی بیمارگونهی حاکم بر خانواده نظیر جدایی والدین، طلاق، اختلافات خانوادگی و… چرا که چنین محیطی منجر به جوی متشنج، از هم پاشیده، نابسامان و ناراحت کننده میشود و مکانیسم همانندسازی که در شکلگیری عزتنفس نقش فزاینده و اساسی دارد، در هم شکسته میشود و کودک دستخوش تعارض و کشمکشهای روانی، احساس حقارت و خود کم بینی میگردد و در نهایت چنین محیطی تاثیرات سوء و مخربی بر پیدایش عزتنفس و چگونگی شکلگیری آنان دارد، همچنین اگر والدین زیاد از حد نسبت به فرزندان خود محبت کنند و هدفهای سهلالوصول برای آنان فراهم آورند و یا برعکس اگر فرزندان خود را، بزرگسالان کوچک بپندارند و انتظارات بزرگسالان را از آنها داشته باشند و کودک را با مشکلاتی مواجه سازند، ضربات مهلک و کشندهای به عزتنفس کودک وارد خواهند آورد، چرا که در حالت اخیر کودک خود را بی یار و یاور میپندارد، تصور میکند که تمام درها بر روی وی بسته است، در نتیجه اطمینان خاطر خود را از دست داده و حس حقارت در او پیدا میشود، بنابراین در دوران اولیهی زندگی تا آنجا که ممکن است موفقیتهای کوچک را زیاد و شکستهای او را کمتر کرد، زیرا که شکست برای خردسالان مانع شکلگیری عزتنفس سالم آنها میگردد (شاملو، 1368).
نقش همسالان و معلمان در تکوین عزتنفس
یکی از عواملی که تقریباً بعد از 7 سالگی نقش گستردهای در تشکیل عزتنفس دارد، الگوی رفتاری همسالان و معلمان میباشد. به غایت یکی از موثرترین و مهمترین عواملی که میتواند نقش وافری در شکلگیری طبیعی عزتنفس داشته باشد، الگوی رفتاری آموزگاران و دوستان میباشد، زیرا که کودک بر اساس مکانیزم همانندسازی و درونفکنی بسیاری از الگوهای رفتاری دوستان و آموزگاران را از آن خود میکند و به همان اندازه که این الگوها را از آن خود میکند به همان اندازه هم احساس ارزش و کفایت میکند به همین دلیل در این دوره اغلب پسران و دختران سعی میکنند، رفتارهای مربوط به جنس خود را انجام دهند، بنابراین اگر معلم انعطاف پذیر باشد و احساسات مثبت و گرم ابراز دارد و از اصول تقویت در شکلدهی رفتار دانشآموزان استفاده نماید و اجازه اظهارنظر را به دانشآموزان بدهد، نه تنها عزتنفس کودک در مسیر طبیعی شکل میگیرد، بلکه از هر گونه ناسازگاریهای رفتاری کودک جلوگیری به عمل میآورد. اما چنانچه رفتار معلم تعارضآمیز باشد وبه تنبیههای عملی متوسل شود تکالیفی ورای توانشهای ذهنی به دانشآموزان بدهد، به طوری که دانشآموزان دائماً با شکست مواجه شوند و دانشآموزان مورد تمسخر و القاب ناپسند قرار گیرد، درآن صورت عزتنفس وی نزول پیدا خواهد کرد (واتسون و همکاران، 1983).
نقش خود واقعی و خود آرمانی در تکوین عزتنفس
خودواقعی اساسیترین مولفهی شخصیتی در نظریهی راجرز است و عبارت از مجموع ادراکات و ارزشهای آگاهانهی من از خود. اما خودآرمانی مربوط به آن خودی است که میل داریم به آن برسیم، به عبارتی دیگر خودآرمانی مجموعهای از افکار تخیلی است که در عالم واقعیت وجود خارجی ندارد و بر اساس آن انسان کمال طلب میشود، در مورد آینده خیالپردازی میکند و انتظارات و اهداف خود را دربارهی آینده شکل میدهد. هر اندازه شکاف بین خودآرمانی و خودواقعی بیشتر گردد، به همان نسبت ناکام میماند و این ناکامیهای مداوم زمینه را برای عزتنفس پایین فراهم میکند. تحقیقات بسیاری نشان دادهاند که در افراد روان رنجور در مقایسه با افراد عادی، تضاد بین خودآرمانی و خود واقعی زیادتر باشد. به همین جهت این افراد از درجات پایینی از عزتنفس برخوردارند، بنابراین عدم همگرایی فرایند بین خودواقعی و خود آرمانی از عزتنفس برخوردارند، بنابراین عدم همگرایی فرایند بین خودواقعی و خودآرمانی از آنجایی که منجر به ناکامی و شکستهای پی در پی میگردد، یکی از عوامل مهم در بوجود آمدن عزتنفس پایین میباشد (شاملو، 1368).
ابعاد عزتنفس
عزتنفس دارای ابعاد مختلفی چون: عزتنفس خانوادگی، عزتنفس تحصیلی، عزتنفس اجتماعی، عزتنفس بدنی و عزتنفس کلی است. احترام به خود در خانواده، احساسات کودک را نسبت به خود به عنوان عضوی از خانواده منعکس میسازد. کودکی که احساس میکند عضو با ارزشی از خانواده است، وظیفه خود را به نحو احسن انجام میدهد و به لحاظ محبت و احترامی که از سوی اعضای خانواده دریافت میکند، احساس احترم به خود مثبت کسب میکند. عزتنفس تحصیلی به ارزیابی فرد از خود به عنوان دانشآموز مربوط میشود. زمینه اجتماعی عزتنفس احساسات کودک را در مورد خویش به عنوان یک دوست شامل میشود: آیا سایر بچهها او را دوست دارند؟ به عقایدش احترام میگذارند؟ آیا از برخورد با همسالانش احساس رضایت میکند؟ کودکی که نیازهای اجتماعیاش برآورده شده باشد، از عزتنفس اجتماعی خود رضایت دارد. احترام به خود بدنی ترکیبی از ظاهر جسمانی و قابلیتهای بدنی است. نوعاً دخترها بیشتر نگران ظاهر بدنی خود و پسرها نگران توانایی بدنی و ورزشی خود هستند. بالاخره احترام به خود کلی، ارزیابی جسمی از خود است و بر اساس ارزیابی فرد از اکثر خصوصیات خودش است. احترام به خود کلی در احساساتی از قبیل من فرد خوبی هستم جلوهگر میشود (پوپ،2005). عباسنیا (1378) عزتنفس را دارای سه بعد تحصیلی (خواندن، ریاضی و…)، اجتماعی (ارتباط با والدین، ارتباط با دوستان) و جسمانی (توانایی جسمانی و ظاهر جسمانی) میداند. و معتقد است که در طول سالهای مدرسه واکنش اطرافیان و اولیای مدرسه در چگونگی عزتنفس تاثیر دارد، ضمن اینکه دختران و پسران به مسائل متفاوتی اهمیت میدهند. دختران بیشتر به کیفیات زندگی، مساعدت، مهربانی و ظواهر جسمانی اهمیت میدهند و پسران برای توانایی بدنی و کسب شایستگی ارزش قائلند. بنابراین عزتنفس بر اساس موضوعاتی است که در زندگی هر کسی اهمیت دارد.
اهمیت عزتنفس
یکی از متداولترین مشکلاتی که اکثر افراد با آن مواجه هستند عزتنفس پایین است، گرچه ممکن است دلیل مراجع به مراکز مشاوره را مشکلاتی چون افسردگی، اضطراب، مشکل ارتباطی، نداشتن انگیزه، اختلال درخوردن بیان کنند اما در نهایت معلوم میشود دلیل اصلی ناراحتی آنها عرت نفس پایین است. عزتنفس پایین در افراد منجر به داشتن احساس عدم شایستگی، نداشتن احساس ارزشمندی، عدم توانایی در ابراز وجود، خجالتی بودن و ناتوانی در مواجه شدن با حل مشکلات و نداشتن اعتماد به نفس میشود (وینس10، 2004). احترام به خود عزتنفس سالم، به ویژه در مورد کودکان امری ارزشمند محسوب میگردد. زیرا به مثابه بینایی برای ادراک کودک از تجارب زندگی عمل میکند. کفایت اجتماعی- عاطفی11 ناشی از چنین شناخت مثبتی از خود میتواند نیرویی باشد که در جهت اجتناب از مشکلات جدی بعدی به کودک کمک میکند. شاهدی بر این مدعا را میتوان در راهنمای تشخیص و آمار بیماریهای روانی (انجمن روانپزشکی امریکا، 1987) مشاهده کرد که ملاکهای آن دراغلب تشخیصهای روانپزشکی به کار می رود. عزتنفس ضعیف به عنوان ویژگی بسیاری از بیماریهای دوران کودکی در نظر گرفته شده است. به نظر میرسد عزتنفس علاوه بر اینکه جزئی از سلامت روان است با موفقیت تحصیلی هم ارتباط دارد. به این معنی که عزتنفس میتواند هم علت و معلول نوع کارکردی باشد که در سایر حوزهها رخ میدهد (پوپ، 2005). افرادی که ارزشی برای خویش قائل نیستند با خود و دیگران بدرفتاری میکنند، گرچه این کار معمولاً به صورت ناخودآگاه انجام میگیرد. پایین بودن عزتنفس اغلب عاملی مهم در رفتارهایی از قبیل سوء استفاده، افسردگی، جرم و جنایت، انزوا و تنهایی، پایین بودن سطح موفقیت، بیماری روانی و ناشادی است. افراد دارای عزتنفس بالا، معمولاً خلاقتر، شادتر هستند. اگر خود را به صورت نامشروط پذیرفته باشیم، ستایش یا انتقاد نسبت به اعمال خود را بدون آن که تاثیری بر حس ارزش شخص ما داشته باشد، میپذیریم. این بدان معنی است که میتوانیم در مورد نقاط ضعف و قوت خود واقع بین تر باشیم، میتوانیم خطر نادرستی یا انجام کار اشتباه را بپذیریم. بهداشت روانی و یادگیری، هردو نقش اساسی در عزتنفس دارند، بنابراین ایجاد محیطی که به رشد و پرورش عزتنفس بینجامد، میتواند برای هر دو مفید باشد (نیو12، 1990). برای آگاهی عامه افراد، هزاران کتاب و مقاله در مورد عزتنفس به رشته تحریر در آمده است و بیش از 30 هزار مقاله در مورد عزتنفس در مجلات علمی منتشر شده است. این توجه نسبت به عزتنفس بیانگر نقش مهم آن در زندگی انسان است. روانشناسان بر این باورند که عزتنفس یکی از نیازهای اساسی افراد است و گروهی نیز اظهار میدارند هدف انسان در زندگی ارضای این نیاز است. نتایج پژوهشهای حاکی از تاثیر عزتنفس بر عواطف، رضایت از زندگی، اضطراب و احساس درماندگی است. افزون بر این، متخصصان بر این باورند که عزتنفس پایین میتواند تشدید کننده پرخاشگری، عملکرد تحصیلی ضعیف، بهداشت روانی نامطلوب، سوء مصرف مواد، اختلال در خوردن، اختلال زناشویی و مشکلاتی از این گونه باشد (کروکر13و همکاران، 2003). بنا بر گزارش آماری در کانادا، عزتنفس پایین در دختران میتواند منجر به افسردگی در آنان شود. به عبارتی دختران که در دوره نوجوانی خودپنداره ضعیف دارند، شانس بیشتری برای ابتلاء به افسردگی در شش سال آینده دارند (روزنامه تورنتو استارکانادا14، 2003). عزتنفس پایین نتایج زیانباری را با خود به همراه دارد. به عبارتی عزتنفس پایین میتواند در فرد اضطراب، تنش، احساس تنهایی ایجاد کند و احتمال افسردگی در فرد را بالا میبرد، از سوی دیگر مشکلات ارتباطی، مشکل با دوستان، ناتوانی در عملکرد مطلوب تحصیلی و شغلی نیز از پیامدهای عزتنفس پایین است. افزون بر این، افرادی که از عزتنفس پایین برخوردارند نسبت به سوء مصرف مواد مخدر و الکل آسیب پذیرتر هستند. بدتر از همه اینکه این پیامدهای منفی باعث تقویت «تصویر خود منفی» در فرد میگردد. در این صورت ممکن است عزتنفس فرد کمتر و کمتر شود، به شیوهای که رفتارهای غیر اثربخش و خود تخریبی در او افزایش پیدا کند (مرکز مشاوره و بهداشت روانی دانشگاه تگزاس15، 1999).
مزلو معتقد است وقتی احساس احترام درونی کنیم و یا به خود احترام بگذاریم، احساس ایمنی درونی و اعتماد به خویش مییابیم و خود را ارزشمند و شایسته احساس میکنیم و زمانی که فاقد احترام به خود باشیم، در مقابله با زندگی، احساس حقارت، دلسردی و ناتوانی خواهیم کرد. برای دستیابی به احساس احترام به خود، باید خویشتن را خوب بشناسیم، سازگاری داشته باشیم، و بتوانیم فضایل و نقاط ضعفمان را به روشنی و دقت تشخیص دهیم. اگر این نیازها را ارضا کنیم، آنگاه به سوی عالی تربیت، یعنی نیاز به تحقق خود رو میآوریم و میتوانیم استعدادهای خویش را شکوفا سازیم (مزلو16، 2000).
مطالعه نشان داده، اشخاصی که از عزتنفس بیشتری برخوردار هستند، در برابر مسائل زندگی و مشکلات مقاومت بیشتری دارند و در نتیجه احتمال موفقیتشان در زندگی بیشتر است (آلوز17، 2002). عزتنفس بالا در کودکان با تکامل اجتماعی، استقلال، کنجکاوی و اتکاء به نفس ارتباط متقابل دارد (آدامز و برزونسکی18، 2006). هولینگ و پریکل19 (2005) نیز تاًکید میکنند که بین عزتنفس بالا و ویژگیهای شخصیتی مثبت در افراد رابطه وجود دارد، آنها معتقدند نوجوانانی که عزتنفس بالایی دارند، ویژگیهایی چون پختگی عاطفی، ثبات، واقعگرایی و آرامش و توانایی بالایی در تحمل ناکامی و شکست را دارا میباشند، درحالی که نوجوانانی که عزتنفس پایینی دارند از چنین ویژگیهایی برخوردار نیستند. افزون بر این احساس ارزشمندی و خودپنداره مثبت تاثیر بسیار زیادی بر شناخت این افراد از تواناییهایشان دارد.